تازه میپرسی کجا!؟
بهقلمِ آسمان
پنجشنبه هشتم آبان ۱۳۹۹. ساعت 1:18
«من هم مثل عدهای از آدميانِ همين کوچه هنوز
از کج و پيچ کردنِ کلماتِ عادیِ آسمان بَدَم میآيد.
بیراهه چرا؟
تمامِ اين سالها
حرام از يک شبِ دُرُست
حرام از يک روز خوش
حرام از يک... از خوابِ يک لحظه، يک لبخند!
بیانصاف، زندگی
هی همين معنی ارزانِ از ما گرفتهی مجبور
تو که ما را کُشتی!
حالا که چمدانم را اين همه سنگين و
بیکليد بستهام
تازه میپرسی کجا، چرا، از چه سبب...!؟
يعنی تو داستانِ دلبستگیهای مرا
به همين چيزهای معمولی ندانستهای، نمیدانی؟
لااقل يک بفرمایِ ساده، يک سکوت!»
› خدا ممنونم ازت که درد آروم گرفت و بهترم..