چرخه‌ی کسالت‌بار

به‌قلمِ‌ آسمان‌ شنبه هفتم آبان ۱۴۰۱. ساعت 18:25

باد پنجره‌ها و ساختمون رو می‌لرزونه. نوبت داروهای بعدیم شده. خسته‌ی خوابم، اما باید واسه مامان سوپ درست کنم. غم‌انگیزه پرستار باشی اما کسی نباشه از خودت پرستاری کنه. حس می‌کنم در چرخه‌ی بدی گیر افتادم.

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه