و سایهای که شدم قد کشید پشت سرم
بهقلمِ آسمان
پنجشنبه ششم آذر ۱۴۰۴. ساعت 1:58
درخت دیوچهای شد، دوید پشت سرم
دوید و با چمدانش رسید پشت سرم
و بعد شکل کسی شد که گفت عاشقم است
کسی که مثل شبح میخزید پشت سرم
همان که خاطرهاش موش میدوانید و
گذشتههای مرا میجوید پشت سرم
عمیقتر شد و با چشمهای من زل زد
به روزهای سیاه و سپید پشت سرم
دمید در من و از من پرندهای برداشت
که از مقابل من پرکشید پشت سرم..
غروب بود که تنهاییام به راه افتاد
و سایهای که شدم قد کشید پشت سرم
به جز دریغ ندیدم که در پیام باشد
نگاه کردم اگر ناامید پشت سرم
کسی نبود ولی گوش من تمامی راه...
صدای پای تو را میشنید پشتسرم