افرا

به‌قلمِ‌ آسمان‌ یکشنبه هفتم شهریور ۱۴۰۰. ساعت 10:12

داشتند چمن‌ها رو می‌زدند. بااین‌که خواب بودم اما عطر چمن و صدای ممتد دستگاه چمن‌زنی رو از پشت پنجره‌ی بسته حس می‌کردم. دوست نداشتم روزم رو شروع کنم. بالشم رو جابه‌جا کردم و دوباره چشمام رو بستم. اما آخرش که چی؟ از تختم پایین اومدم جلوی آینه ایستادم موهام رو شونه کردم محکم بستمش.
دیشب از قسمت‌دوم سریال افرا هم مثل قسمت‌اولش لذت بردم. قسمت‌اول رو بیرون بودم کامل ندیدم که بعدا رفتم از سایت تلویبیون، آنلاین نگاه کردم. از ماه‌ها پیش انتظار این سریال رو می‌کشیدم به‌خاطر این‌که درباره محیط‌بانان و طبیعت بکر هست. فیلمبرداری سریال فوق‌العاده‌ست؛ این طبیعت بکر که نشون می‌ده، پرنده‌ها‌، اون قارهای برفی خوشگل رو دیدی ابتدای قسمت‌اول؟ خوش به حال اونایی که در شمالِ ایران و چنین جای سرسبزی زندگی می‌کنند.
سه تا فیلم این اواخر دیدم که قشنگ بود و حتی پسرم خیلی دوسش داشت؛ میام بعدا دانلودش رو می‌ذارم. دستگاه چمن‌زنی صداش خسته‌م کرده برم پنجره رو ببندم یه قهوه درست کنم به کارهای امروزم برسم.

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه