آری نگفتنی شده‌ام

به‌قلمِ‌ آسمان‌ یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۴. ساعت 20:50

مقابل خودمم بس که منحنی شده‌ام
منِ شنیدنی امروز دیدنی شده‌ام

منی که با همه تردید باورم شده بود
خلاف شاعریم، آدم آهنی شده‌ام!

منی که با منِ خود نیز ناتنی‌ست هنوز
منی که با منِ گم کرده‌ام تنی شده‌ام

منی که پلک گشودم به نور از ظلمات ـ
برای چشم خودم طرح دشمنی شده‌ام

چه ناگهان و چه بی‌گاه،
تلختان نکنم
گمان کنید گرفتارِ کودنی شده‌ام

وَ هیچ‌چیز
به‌جز حیرتم
به حافظه نیست
قبول می‌کنم ـ آری ـ نگفتنی شده‌ام

عبور کرده‌ام از عمقِ روزنی که نبود
و باز، متهم نشرِ روشنی شده‌ام

اگر چه منحنی خواستگاه خویشتنم
تو فکر کن که مجاب فروتنی شده‌ام

چه فرق؟
شعر خروشی‌ست در نهادِ سکوت
که «منزوی» به من آموخت «بهمنی» شده‌ام

› کتابِ من زنده‌ام و هنوز غزل فکر می‌کنم
› محمدعلی بهمنی › نشر فصل‌پنجم › ص ۶۵

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه