برایم نامهای آورد با پیوست از دریا
بهقلمِ آسمان
دوشنبه هفدهم تیر ۱۳۹۸. ساعت 9:39
ندارم چارهای باید بشویم دست از دریا
به رودی خشک میمانم که جا ماندهست از دریا
چنان صیاد پیری شرمگین از روی فرزندان
کشیدم تور خالی را کشیدم دست از دریا
ولی آن شب در اوج ناامیدیها زدم بر آب
ببینم دیگر آیا هیچ امیدی هست از دریا
سپردم قایق خود را به دست هرچه باداباد
کج و معوج شدم، اما گذشتم مست از دریا
لبالب غرق مروارید شد تورم که موج آن شب
برایم نامهای آورد با پیوست از دریا
برایم گوشماهیها تمام نامه را خواندند
که موسی با توکل بار خود را بست از دریا
› مجموعهشعرِ یحیی
› سرودۀ سیدحمیدرضا برقعی. نشر فصلپنجم