مدادهای بند انگشتی..
بهقلمِ آسمان
دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰. ساعت 23:54
خدای من.. جامدادیِ کوچیکش رو که باز کرد، دیدم تموم مدادرنگیها و مدادسیاهش اندازهی دو بندِ انگشته حتی کمتر! اونقدر کوچیک بودند که حتی قابلِ تراشکردن نبودند. چهطور اینا رو با دستکوچیکش میگرفت و مشق مینوشت؟ متاثر شدم.. با لبخند بهش گفتم من مدادرنگی دارم میخوای دفعهی بعد برات بیارم؟ با ذوقِ فراوانی گفت آره! و با شوق دوید آشپزخونه به مامانش بگه.