میخوام جای خودم باشم
بهقلمِ آسمان
شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۲. ساعت 20:4
از وقتی که مامان از دنیا رفته، گوشیم زیاد زنگ میخوره؛ هر حرفی که دارند بهجای مامان به من میزنند. من که این سالها گوشیم بهندرت زنگ میخورد و نیز خودمم به ندرت به کسی زنگ میزدم، حالا مسئله فرق کرده. و هنوز عادت ندارم به اینهمه صحبتکردنها پشت تلفن. با حرفاشون خستهم میکنند سرم درد میگیره. اما گریزی ازش نیست. دوست ندارم جای مامان باشم! دلم میخواد مثل همیشه جای خودم باشم ولی به من نیاز دارند. اینطورم نیست خودم رو فدا کنم بلکه در حد خودم همراهی میکنم. بهخاطر سلامتیم در شرایطی نیستم که مدام پاسخگو باشم.