کتونی‌پوش

به‌قلمِ‌ آسمان‌ پنجشنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۳. ساعت 14:55

دیشب تا سه‌و‌نیم بیدار بودم و صبح خواب موندم. یهو از صدا بیدار شدم و دیدم ده صبح شده. سریع صبونه خوردم و پشت سیستم کارام رو انجام دادم و حاضر شدم کتونی پوشیدم از خونه زدم بیرون.
هوا خنک بود. بین مغازه‌ها قدم زدم و خریدم کردم. کادو خریدم. واسه خونه‌ی بابامم چند تا وسیله گرفتم.
تا برمی‌گشتم فرصتی نمی‌موند برای آشپزی، از فروشگاه یه بسته الویه‌ی مرغ و نون‌ساندویچی خریدم برای ناهار.
دلم می‌خواست گل بخرم اما دستم پر بود منصرف شدم. اگه خواب نمی‌موندم بیشتر تو شهر قدم می‌زدم اما وقت نداشتم برای دو برگشتم. مجموعه‌ی پست‌راک که امروز گذاشتم کانالم گوش کن، قشنگه.

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه