خودت را در من جا بگذار

به‌قلمِ‌ آسمان‌ شنبه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۲. ساعت 19:33

«حدس می‌زنم
که خواهی گریخت
التماس نمی‌کنم
از پی‌ات نمی‌دوم
اما صدایت را در من جا بگذار

می‌دانم
که از من دل می‌کنی
راهت را نمی‌بندم
اما عطر موهایت را در من جا بگذار

می‌دانم
که از من جدا خواهی شد
خیلی ویران نمی‌شوم
از پا نمی‌افتم
اما رنگت را در من جا بگذار

احساس می‌کنم
تباه خواهی شد
و من خیلی غمگین می‌شوم
اما گرمایت را در من جا بگذار

فرقش را با حالا می‌دانم
که فراموشم خواهی کرد
و من
اقیانوسی خواهم شد سیاه و غم‌انگیز
اما طعم بودنت را در من جا بگذار

هر طور شده خواهی رفت
و من حق ندارم که تو را نگه دارم
اما خودت را در من جا بگذار.»

می‌خواهد ترک بردارد و از هم بپاشد

به‌قلمِ‌ آسمان‌ یکشنبه هفتم مهر ۱۳۹۸. ساعت 22:42

«نمی‌گنجد این قلب در تنم
این تن در اتاقم
این اتاق در خانه‌ام
این خانه در دنیا
و این دنیای من در جهان
ویران خواهم شد
دردم را درد می‌کشم در سکوت
سکوتی که در آسمان هم نمی‌گنجد

چگونه بازگویم این رنج را با دیگران
تنگ است این دل برای عشقم
این سر برای مغزم
که می‌خواهد ترک بردارد و
از هم بپاشد..»

حمله اونم با کوفته!؟

به‌قلمِ‌ آسمان‌ چهارشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۸. ساعت 19:35

هفته‌ی پیش دو داستان‌کوتاه از عزیز نسین، نویسنده‌ی ترکیه‌ای خوندم به اسم «جواب زنمو چی بدم» و «کار چاق کن» که البته اولی برام جالب‌تر بود. این‌که کوفته‌ها رو از کیفش درمیارن و به سر و صورت تظاهرات‌کنندگان پرتاب می‌کنن خنده‌دار و بامزه بود!
خوبی‌ش این بود که داستان‌ها رو صوتی با هندزفری گوش کردم. گاهی شب‌هایی که خوابم نمی‌بره از فرصتم برآیند خوب می‌برم و کتاب‌صوتی گوش میدم.
هر دو داستان عزیز نسین در واقع انتقاد طنزآمیز از فضای اجتماعی و سیاسی جامعه بود. یه داستان دیگه هم گوش کردم به اسم «کافه دانشگاه» از علی سلطانی که به‌نظرم قدری ضعیف بود.
هنوزم بهترین کتاب صوتی که این چند سال گوش کردم کتاب «ماه عسل در پاریس» نوشته‌ی جوجو مویز بود که صدای راوی و اجرای کتاب به‌صورت گویا و حتی خود کتاب فوق‌العاده بود.

اتاقم در خانه‌ام نمی‌گنجد

به‌قلمِ‌ آسمان‌ چهارشنبه هجدهم مهر ۱۳۹۷. ساعت 9:28

«دلم در تنم جا نمی‌شود
بدنم در اتاقم
اتاقم در خانه‌ام نمی‌گنجد
خانه در دنیا
دنیایم در هستی جا نمی‌شود
منفجر خواهم شد

از شدتِ اندوهِ غمم سکوت کرده‌ام
که سکوتم در آسمان‌ها نمی‌گنجد
چنین اندوهی را به چه کسانی
چگونه خواهم فهماند

قلبم کوچک است برای عشقم
سرم برای مغزم،
آه شقیقه‌هایم
ترکیده خواهم شد
فهمیدم
دیگر فهمیدم به هیچ‌کس نخواهم فهماند.»

DAR DÜNYA

Yüreğim gövdeme sığmıyor
Gövdem odama
Odam evime sığmıyor
Evim dünyaya
Dünyam evrene sığmıyor
Patlayacağım

Acımın acısından susmuşum
Ki suskunluğum göklere sığmıyor
Böyle bir acıyı kimlere nasıl anlatacağım

Gönül dar geliyor sevgime
Kafam beynime
Ah şakaklarım
Çatlayacağım
Anladım artık anladım
Kimselere anlatamayacağım

« AZİZ NESİN»

ايستگاه عشق

به‌قلمِ‌ آسمان‌ شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۷. ساعت 11:46

«جايی که قرار گذاشته بوديم همديگر را ديديم
نه در زمانی‌که قرار گذاشته بوديم
من بيست‌سال زودتر آمده، منتظر ماندم
تو آمدی، بيست‌سال ديرتر
من از انتظار تو پيرم
تو از منتظرگذاشتنم جوان.»

دلم نیامد بیدارت کنم!

به‌قلمِ‌ آسمان‌ سه شنبه یکم خرداد ۱۳۹۷. ساعت 9:2

«یک روز گونه‌ی این شهر را
بوسیده،
یادداشتی کوتاه نوشته
و خواهم رفت؛

آن‌قدر آرام خوابیده بودی
که هرگز دلم نیامد بیدارت کنم!»

› کتابِ شهر یک‌ نفره › ص ۹۱
استانبول را گوش می‌کنم با چشمان بسته

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه