خزر  

به‌قلمِ‌ آسمان‌ شنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۷. ساعت 10:27

خورشیدِ روزهای رفتگی!
تاریکی، از نبودنت نَشت می‌کند به اتاق،
پلک می‌زنم
و کاسه‌ى چشمانم با اولین قطره پر می‌شود

کبریت می‌کشم!

فسیلِ پنج انگشت
افتاده بر فسیلِ گیسوانی آشفته
افتاده بر دیواره‌ی غار.
انگار
مردی از قرن‌ها قبل
بر موی زنی در قرن‌ها بعد دست می‌کشد
زمان بر دیواره‌ی غار شکست خورده است و باد…

کبریت می‌کشم!

کتیبه‌ها در آتش عرق کرده‌اند
و گل‌ها از درد بر دیوار
سایه‌های برجسته می‌اندازند.
شیرها که در ایوان قدم می‌زدند
برای ابد به سَر ستون‌ها گریختند.
آتش
هر چه روشن‌تر
خاموش‌تر می‌کرد…

کبریت می‌کشم!

آخرین چشم‌ها را درآورده
و چشم‌ها به هم خیره‌اند
چشم‌ها با هم حرف می‌زنند
و کرمان
با آن‌همه چشم
نمی‌تواند گریه کند

کبریت می‌کشم!

خون می‌پاشد به کاشی‌ها
می‌چرخد در پاشویه
می‌رود به لوله‌ی رگ‌ها…
زنده می‌شود حمام!
بلند می‌شود
مشت می‌کوبد بر کاشیان
خون می‌پاشد به شعله‌ی کبریت…

کبریت می‌کشم!

تاریک روشن است،
قندیل‌ها، انگشت‌های زمستانند بر گلوی درختان
تاریک روشن است
و بوته‌ای لابه‌لای درخت‌ها یخ زده
بوته‌ای که حرف می‌زد، راه می‌رفت، تفنگ می‌کشید
و آنقدر پرنده در سر داشت
که جنگل صدایش می‌کردند…

کبریت می‌کشم!

سیاهکل
سیاه‌تر از آن بود که روشن شود

کبریت می‌کشم!
کبریت می‌کشم!
کبریت می‌کشم!…

خزر، سیگارش را با آن روشن می‌کند!
خزر که آن روز آمده بود…
خزر که ریخته بود
خزر که در فنجان‌ها
خزر که در چشم‌ها
خزر که بر آستین‌ها…
خزر که شور
که شوریده
خزر که شوره زده بر لباسِ این‌همه سال.
خزر در خیابان
خزر با خیابان
خزر با موهایی از خزه
خزر با موهایی از لجن
خزر که ماهی شد که می‌لغزید از ماشین‌به‌ماشین
خزر که می‌خشکید از اتاق‌به‌اتاق.
خزر با خیابان خزر با موهای مشکیِ بُلند
خزر با موهای روسیِ بلُند

"بلند شو دیگه خزر
تا کسی نیومده از اتاق برو بیرون!"
خزر همینطور که ملافه را به خودش می‌پیچید،
به نقشه‌ی روی دیوار خیره بود
گفت: "می‌دونی گروس؟
احساس می‌کنم این مرز
خطیه که دورِ یه جسد کشیدن."
بعد بلند شد وُ رفت تو حموم
همون‌جا پشت در وایساد
همون‌جا پشت در،
صدای موج می‌اومد…

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه