یه روز پر از عصبانیت

به‌قلمِ‌ آسمان‌ شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۸. ساعت 10:54

آنقدر سرم درد می‌کرد که ساعت‌سه کار را رها کردم و نهار مختصری خوردم خوابیدم. نیم‌ساعتی نگذشته بود که تلفن هی زنگ خورد. عصبانی‌ام کردند. بی‌حوصله از تخت پایین آمدم آبی به صورتم زدم و حاضر شدم از خانه بیرون زدم دکمه‌ی آسانسور را زدم که گوشی‌ام زنگ خورد؛
ـ بله؟
ـ کجا موندی؟
ـ چند بار زنگ می‌زنی! همین الان زنگ زدید راه افتادم، دیگه زنگ دوباره چیه!
ـ به من چه.. اینا گفتند زنگ بزن.
ـ جِت ندارم‌که تا زنگ می‌زنید اونجا باشم! گفتم دارم میام دیگه!
ـ خب دیگه. خدافظ..
ـ خدافظ!

ـ رفتی اونجا چیزی نگی خب؟ حرفی نزن.. هیچی نگو.
ـ چرا نزنم! اتفاقا الان میرم میگم! باید از حقم دفاع کنم!
تا رسیدم جر و بحثم شد. بهش بر خورد شاکی شد هی گفت و گفت. گفتم:
ـ بسه دیگه هی متلک بارِ من نکن! توقع داری ساکت بمونم از حقم دفاع نکنم. اگه راست میگی همین حرفا رو به اون‌یکیا بزن. زورت رو واسه من داری! هم خودت رو داغون می‌کنی هم منو. راست میگم دیگه مگه دروغه. اون‌شب بهت گفتم این‌کار رو نکن حرفم رو گوش نکردی!
دوباره شروع کرد جواب دادن و زیرلب غرزدن. دیگر چیزی نگفتم و با عصبایت کارم را شروع کردم. کارش که تمام شد آمد و دوباره مشاجره کردیم. آن دو ساعت چندین‌بار جر و بحثمان شد؛ دیدم بی‌فایده‌ست یک حرف گفتم و سکوت کردم؛
ـ وقتی چند روز حالم بد میشه و درد می‌کشم پس دیگه نیا برام گریه نکن که چرا مراقب خودت نیستی!
دیگر هم او ساکت شد هم من. سخت خودم را درگیر کار کردم. نزدیک افطار همه یکی‌یکی آمدند؛ توی آشپزخانه داشتم چای دم می‌کردم قوری را سر کتری گذاشتم رفتم سراغ کشو که یک‌دفعه سرم گیج رفت و به کابینت خوردم. خودم هم شوکه شدم من که حالم کاملا خوب بود! دو دقیقه بعد دوباره تعادلم را از دست دادم و به میز نهارخوری خوردم. و باز پنج‌دقیقه بعد ناگهانی خوردم به در آشپزخانه و سریع از دیوار گرفتم. بهشان گفتم من سرم گیج میره، میرم کمی بشینم. اما تا روی مبل نشستم دقایقی بعد دوباره صدایم کردند.
داشتند شام می‌آوردند. از سالن‌پذیرایی بیرون آمدم رفتم توی حیاط در تاریکی نشستم. حوصله‌ی هیچ‌کدامشان را نداشتم فقط دلم می‌خواست برگردم خانه و استراحت کنم. هوایِ خنک حیاط حالم را جا می‌آورد. شب هم که برگشتیم از درد خوابم برد. چه‌قدر تشنه‌ی یک خوابِ آسوده‌ام.

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه