دیگر این‌همه نپرس

به‌قلمِ‌ آسمان‌ پنجشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۹. ساعت 1:11

«درخت چه می‌‌داند
او که به سايه‌سارِ‌ آسوده‌اش آرميده کيست؟
تَبَردارِ کهنه‌کاری
که از سَرِ خستگی به خواب رفته است
يا پروانه‌پرستی
که دعای بارانش را
تنها سرشاخه‌های تشنه می‌فهمند.

پرنده چه می‌داند
شاخه‌سار صنوبری که بر آن آشيان گرفته است
گهواره‌ی اَمنِ هزار آوازِ آسمانِ اوست
يا ترکه‌ْبندِ قفل‌ْنشينِ قفسی
که کليدِ‌ کهنه‌اش را
کنارِ‌ چاقویِ بی‌چشم و رو نهاده‌اند.

آدمی چه می‌داند
چراغی که از دور
به راهِ او روشن است هنوز
خبر از خوابِ راحتِ مهمان‌خانه‌ی فرشته می‌دهد
يا سوسویِ اجاقِ قلعه‌ی ديوی‌ست
که در کمينِ کُشتنِ دانای ديگری‌ست.

ديگر اين‌همه نپرس
کجا می‌روی، چه می‌کنی، کی برمی‌گردی!
شکستن اگر عادتِ آسانِ آينه نبود،
تکرارِ بی‌هوده‌ی زندگی
که اين‌همه تازگی نداشت.»

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه