سايه‌سارِ سُکوت

به‌قلمِ‌ آسمان‌ پنجشنبه نهم بهمن ۱۳۹۹. ساعت 23:29

آيا مايليد با من تا پيچ همين کوچه بياييد
از سايه‌سارِ سُکوت بگذريد
دمی، دقيقه‌ای لااقل عواقبِ آفتاب را تجربه کنيد؟
می‌گويند آنجا عواقبِ آفتاب را در آوازهای آينه ديده‌اند.

آيا مايليد با من ميان اين همه همهمه
دمی، دقيقه‌ای لااقل از بوی بوسه يا باران سخن بگوييد؟
می‌گويند در اين دقايقِ دانا
آدمی از علاقه به آدمی، آوازهای آينه را می‌فهمد.

پس چرا گاهی اوقات
حتی سلام و ستاره يا کبوتر و کلمه را کتمان می‌کنيم؟
به ياد آوريد که آدمی از علاقه به آدمی
آوازهای آينه را می‌فهمد
عواقب آفتاب را می‌فهمد
و حتی سايه‌سارِ سکوت را..!

با اين حال، نه سايه‌سارِ سکوت،
نه عواقبِ آفتاب، نه آوازهای آينه،
حالا من فقط دلواپسِ خوابِ همان غنچه‌ی کوچکم
که شما دعایِ شبنمِ لرزانش را
بر گلبرگِ ساکتِ شبانه شنيده‌ايد.

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه