جایی دور
بهقلمِ آسمان
جمعه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۰. ساعت 1:55
«کلمات... کمکم نمیکنند
برای باران
پی نام دیگری هستم،
این مواقع... معمولا کلمات
کم میآورند،
کلمات
مقابل بیقراریهای من کم میآورند،
من مقصرم
کنایه نزن...!
کلمات هم گاهی مثل ما آدمها
گهوارهی خود را برمیدارند
میروند جایی دور
جایی خلوت
جایی برای خودشان خواب میبینند
خواب میبینند برای باران، برای تو، برای آدمی،
کلمات معمولا در این مواقع
نامهای تازهتری از دریا گرفته
با دستهای پر از فانوس و بوسه به خانه برمیگردند.
من تازه میفهمم
جواب جهان چقدر دشوار است،
حقیقت دارد که طغیان تلفظ نام تو
از عبارت باران و بوسه گذشته است...!
همین است که من گاهی میفهمم
کلمات هم درد دارند،
مثل آدمی از دست آدمی.»