غلت‌ خورده لابه‌لای دست سنگ‌‌ها

به‌قلمِ‌ آسمان‌ پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۲. ساعت 0:19

«فكر می‌كنم رگ قطور گردنم،
امتداد لولۀ تفنگ‌‌هاست
فكر می‌كنم كه تيله‌‌های چشم‌‌هام،
غلت‌ خورده لابه‌لای دست سنگ‌‌هاست

فكر می‌كنم تمام كودكان جنگ،
نسخه‌‌های ديگر تن من‌اند
فكر می‌كنم
پرده‌‌های خانه‌های منفجر شده،
تكّه‌های دامن من‌اند.»

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه