هرچه غیبم بزند آخرش اینجا هستم

به‌قلمِ‌ آسمان‌ جمعه یازدهم مهر ۱۴۰۴. ساعت 0:54

تُنگ ناچیز دلم عاشق دریا شده است
در دل تنگ من این عشق عجب جا شده است

هرچه غیبم بزند آخرش اینجا هستم
مشت عاشق‌شدنم پیش همه وا شده است

ماه می‌تابد و غم می‌وزد و بارانی است
مثل هر شب چقدر صحن تو زیبا شده است

ابر مغرور دلم را که تو باران کردی
لاعلاجی است که پیش تو مداوا شده است

چیست این غلغله‌ها؟! بین ملائک انگار
سر جارو زدن صحن تو دعوا شده است

یک نفر آمده چسبانده خودش را به ضریح
یکی از دور فقط محو تماشا شده است

من امیدم به خدا، بعد به دستان شماست
روی پاهای خودش دخترکت پا شده است

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه