فتح خون

به‌قلمِ‌ آسمان‌ سه شنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۳. ساعت 15:12

«و این است رسم جهان: روز به شب می‌رسد و شب به روز. آه از سرخی شفقی که روز را به شب می‌رساند!»
«اما چشمه‌ها كور شده‌اند و آینه‌ها را غبار گرفته است. بادهای مسمومْ نهال‌ها را شكسته‌اند و شكوفه‌ها را فرو ریخته‌اند و آتش صاعقه را در همۀ وسعت بیشه‌زار گسترده‌اند. آفتاب، محجوبِ ابرهای سیاه است و آن دود سنگینی كه آسمان را از چشم زمین پوشانده ... و دشت،‌ جولانگاه گرگ‌های گرسنه‌ای است كه رمه را بی چوپان یافته‌اند.»
«اینجا دیگر سخن از خلیفة‌اللهی و حكومت عدل نیست، سخن از شیخوخیت موروثی قبیله‌ای است كه بعد از مرگ پدر به فرزند ارشد می‌رسد. از كوخ كاهگلی پیامبر اكرم‌ ﷺ تا كاخ خضرای معاویه،‌ از دنیا تا آخرت فاصله بود... با این‌همه، اگر پنجاه سال پس از آن بدعت نخستین در سقیفۀ بنی‌ساعده، این بدعت تازه پدید نمی‌آمد، كار هرگز بدان‌جا نمی‌رسید كه خورشید تاریخ در شفق سرخ عاشورا غروب كند و خون خدا بریزد... اما دل به تقدیر بسپار كه رسم جهان این است! ساحل را دیده‌ای كه چگونه در آیینۀ آبْ وارونه انعكاس یافته است؟ سرّ آن‌كه دهر بر مراد سفلگان می‌چرخد این است كه دنیا وارونۀ آخرت است.»

› کتاب فتح خون › روایت محرم
› سیدمرتضی آوینی › نشر واحه › صفحه‌ی ۱۳ تا ۱۶

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه