به انتظار فرداها موندن بی‌معنی‌ست

به‌قلمِ‌ آسمان‌ دوشنبه ششم آبان ۱۳۹۸. ساعت 12:52

این عکس برای جمعه‌ست سوم آبان‌ماه؛ فرصت نمی‌کردم بیام بذارمش. این برام بیشتر از یه عکسه یه حس‌خوب از یه اجازه به قدمتِ چهل‌و‌یک‌ساله. که خب فقط من و او راز این عکس رو می‌دونیم. یه فنجون‌قهوه توی یه عصرِ ابری :)
در صفحۀ صدونودوسومِ سووشون، زری میگه: «اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟». آره شاید اگه دنیا دست زن‌ها بود جنگی هم نبود اما این از سرِ عاطفه و احساس گفته شده وگرنه دنیا رو نمی‌شه فقط با احساس برقرار نگه داشت.

از خوندنش به وجد میام!

به‌قلمِ‌ آسمان‌ جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۸. ساعت 12:4

گاهی آنچه می‌خوانم؛ چنان عمق دارد که مدت‌ها در آن غرق می‌شوم. حال این عمق می‌تواند یک عبارت کوتاه، یک شعر، یک حادثه، یک آهنگ حتی یک تصویر باشد. در صفحۀ صدوهفتادوهفتم کتابِ «پنهان» قطعه‌ای خواندم فوق‌العاده زیبا از جمیل مِریچ، متفکر و اندیشمندِ بزرگ تُرک. به شعری می‌مانِست که از ژرفای زیبای آن به جهانی دیگر پرتاب می‌شدم که حالم را عجیب خوب می‌کرد. چند بار زیر لب با خودم زمزمه می‌کنم:

«عطر، صدای گُل است
نور، صدای ابدیت
شب‌ها، مرگ
در تاریکی سخن می‌گوید.»

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه