جا گذاشته

به‌قلمِ‌ آسمان‌ یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۱. ساعت 14:45

چه برفی اومده! همه‌جا سپید شده. هنوز داده یکریز می‌باره. امروز حوصله‌ی هیچی رو ندارم تازه بیدار شدم. اون‌قدر هوا سرده که گلوم یه کم درد می‌کنه.
شاد هنگه و هیچی بالا نمیاد. معلما قید کلاس رو زدند از بس نت سرعتش لاک‌پشتی شده.
حوصله‌ی موهامم ندارم! سخت دلم می‌خواد برم موهام رو کوتاه کوتاه کنم. اما تو این یخبندون کی می‌ره مو کوتاه کنه :/

«او که دردهایم را در آغوش گرفته بود
بعدها آغوشی پُر از درد
در من جا گذاشت.»

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه