انگار کلمات تن توست

به‌قلمِ‌ آسمان‌ شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۲. ساعت 20:13

«هر آنچه از دوست‌داشتن گفته‌اند
انگار که از تو نوشته‌اند
هر شعر زیبا که سروده شده
انگار کلمات تنِ توست
و موهای تو
که اندوهِ ساعت‌ها را با خود می‌بَرَد.
تویی که نمی‌دانی من
جهان را با دیدنِ تو، تماشا می‌کنم.»

🎶 Sohrab Pakzad 🎶🎶 Adat 🎶

جا گذاشته

به‌قلمِ‌ آسمان‌ یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۱. ساعت 14:45

چه برفی اومده! همه‌جا سپید شده. هنوز داده یکریز می‌باره. امروز حوصله‌ی هیچی رو ندارم تازه بیدار شدم. اون‌قدر هوا سرده که گلوم یه کم درد می‌کنه.
شاد هنگه و هیچی بالا نمیاد. معلما قید کلاس رو زدند از بس نت سرعتش لاک‌پشتی شده.
حوصله‌ی موهامم ندارم! سخت دلم می‌خواد برم موهام رو کوتاه کوتاه کنم. اما تو این یخبندون کی می‌ره مو کوتاه کنه :/

«او که دردهایم را در آغوش گرفته بود
بعدها آغوشی پُر از درد
در من جا گذاشت.»

پی چشمانت

به‌قلمِ‌ آسمان‌ سه شنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۱. ساعت 11:44

«سپس شب می‌شد
و ما به ستاره‌ها خیره می‌شدیم
تو
دنبال بزرگ‌ترین ستاره می‌گشتی
و من غرق در تو
پیِ چشمانت می‌گشتم

سردمان می‌شد
اما زیبا بود
آن روزهای دیر و دور
آن عاشقانه‌ها که دیگر کهنه شده‌اند.»

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه