یارای گریستن هست؟!
بهقلمِ آسمان
شنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۲. ساعت 18:36
«زن، زَبور، جنگ.
یا حرمتالحوّا…!
بر من نه این رواست
که راه باشد وُ
من… گم شده به شولاها.
شب… همه شب
از گورستانِ گمنامِ غَزه
صدای خندیدنِ کودکان میآید.
یا حرمتالحوا…!
این همه هیاهویِ آدمی
ظلمتِ مظنونِ کدام بیچراغیست:
قرینهٔ حیرت و هراسِ هیولا.
دریغا
دشمن نمیگذارد
شور بشنوم این
سهتارِ مجروحِ هَلْ عطا را.
یا حرمتالحوّا…!
مراقبِ مادرانِ دریا باش،
آنها را آیا هنوز هم
یارایِ گریستن هست!؟»