سلسله‌ی بی‌گزند

به‌قلمِ‌ آسمان‌ سه شنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۴. ساعت 17:50

«به چه فکر می‌کنی؟
هنوز هم آن گرگِ ماده
در چله‌ی زمستان مویه می‌کند.

من رخسارِ ماه را
در دست‌های مجروحِ خود
پنهان کرده‌ام
تا دیگر هیچ مسافری ملتفت نشود
من ذریت‌ام به سلسله جبالِ ماه
می‌رسد.
من منتظرت می‌مانم
مثلِ کوه که چشم‌‌به‌راهِ آهو.

تو سرانجام
به روزِ بزرگِ موعود
بازخواهی گشت.

گرگ‌ها می‌آیند و می‌روند
و چله‌ها، زمستان‌ها و مویه‌ها
می‌آیند و می‌روند،
اما تنها تو… سایه‌ات
در تاریکیِ بی‌تاب‌ترین شب‌ها
چشم به راهِ خورشید است.

به زاد‌روزِ رژه‌ی شقایق‌ها
بیندیش…!
این تکه ذغالِ رو به خاکستر
زمانی
بلوطِ هزاره‌ی این سرزمین
بوده است.»


تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه