ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

به‌قلمِ‌ آسمان‌ پنجشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۲. ساعت 10:4

علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد

علقمه گفتم و دیدم که سواری بی‌دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد

علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد

شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد

وسط این‌همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

روضۀ دست بریده وسط علقمه بود
روضه‌خوان دستِ بدونِ رمقِ فاطمه بود

جز غم لب‌تشنگان در قلب سقا جا نبود

به‌قلمِ‌ آسمان‌ چهارشنبه چهارم مرداد ۱۴۰۲. ساعت 23:31

ماه می‌آید، نگاه آسمان مدهوش‌ اوست
هیچ‌کس ترسی ندارد تا علم بر دوش اوست

مشک را کاوید، در آن جز عطش پیدا نبود
جز غم لب‌تشنگان در قلب سقا جا نبود

خوب اگر دقت کنی در چشم آب اشک آمده
دست باید شست از دستی که بی‌مشک آمده

تا قمر از روی اسب افتاد بر دامان خاک
ناگهان بانگی برآمد: یا اخا ادرک اخاک

می‌نهد بر سینه‌ی خون برادر سر، حسین
بی‌برادر مانده‌ای، مظلوم بی‌یاور، حسین..

سقای آب و ادب

به‌قلمِ‌ آسمان‌ چهارشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۲. ساعت 10:6

«عباس به محضر حسین رسیده است، سر فرو افکنده است و اجازۀ میدان گرفته است: «دلم گرفته است آقا!سینه‌هام تنگ شده است. قلبم دارد از شدت درد می‌ترکد. همین‌طور ایستاده‌ام و شهادت یارانمان را یک به یک تماشا می‌کنم. رخصت فرمایید لااقل به قدر گرفتن انتقام عزیزانمان از دشمن، بجنگم.»
از این تمنّای شهامت بنیان و تضرّع شجاعت نهان، اشک در چشمان حسین، حلقه زده است و بغض بر گلوی حسین، چنگ انداخته است. حسین می‌داند که دشوارترین کار برای عباس، نجنگیدن است. بزرگترین شجاعت و مقاومت عباس، شهادت یاران را دیدن، دندان بر جگر فشردن و از جا نجنبیدن است...
عباس برای حسین فقط یک سردار نیست، یک فرمانده نیست، یک پرچمدار هم نیست، یک برادر هم نیست. عباس، عمود خیمۀ لشگر حسین است. نه، عباس، عمود خیمۀ وجود حسین است. اگر عباس بشکند، خیمۀ وجود حسین فرو می‌ریزد. اگر عباس بشکند، پشت حسین می‌شکند.. و آنقدر مفهوم آب و عمو به هم گره خورده است که بچه‌ها به‌تدریج تشنگی را با گفتن عمو، اظهار می‌کنند..»

› کتابِ سقای آب و ادب
› نوشتۀ سیدمهدی شجاعی › نشر نیستان

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه