تن هیچ بی‌پناهی در این برف نلرزه

به‌قلمِ‌ آسمان‌ یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۱. ساعت 17:37

پسرم خسته از برف‌بازی کنارم خوابش برده. وقتی از مدرسه برگشت اون‌قدر با هیجان همه‌ی اتفاقات رو تعریف می‌کرد که خودش خندید و گفت "اون‌قدر خوشحالم زیاد حرف می‌زنم"
از جویدن قرص ویتامین‌ث بدم میاد، توی هاون فسقلی‌م انداختم و پودرش کردم ریختم تو آب، سر کشیدم؛ جایی خوندم اگه ویتامین‌ث بدن کم باشه، فرد زیاد سرما می‌خوره و بیمار می‌شه و سرماخوردگی‌ش خیلی طول می‌کشه مثل من. یه قوری‌کوچیک دمنوش دم کردم و با این‌که بدم میومد نوشیدم.
رفتم دم پنجره و بازش کردم؛ برف هنوز دلبرانه داشت می‌بارید. این‌همه برف زمانی قشنگه که هیشکی تو این سرما نمونه و بچه‌ای بی‌پناه نلرزه ازین سوز. دلم می‌خواست مدت‌زیادی وایستم و نگاه کنم اما برای سرفه‌هام خوب نبود. از محوطه صدای‌موسیقی میاد. دو تا خانوم جلوی کاج‌مطبق روبرو ایستاده بودند و نوبتی از هم عکس می‌گرفتند. خوش‌به‌حالشون. درخت‌ها چه زیباتر شدند.
به‌موازات کتابِ الیزابت برگ و مگان دیواین، کتاب زندگی استاد صالحی رو هم شروع کردم. این هوا بهِم فقط مزه می‌ده ساعت‌ها در سکوت کتاب بخونم.

🎶 برف 🎶 با صدایِ مسیح و آرش 🎶

اشکال ندارد که حالت خوب نیست

به‌قلمِ‌ آسمان‌ یکشنبه دوم آبان ۱۴۰۰. ساعت 19:27

این عکس کتاب جدیدمه که تازه خریدم. درسته، باید بگیریم به خودمون بگیم اشکال نداره حالت خوب نیست. مطالعه‌ش رو تازه شروع کردم. کتابِ «اشکال ندارد که حالت خوب نیست» نوشتۀ مگان دیواین، با دو عنوان دیگه از سوی ناشرانِ خوبِ دیگه منتشر شده و انتخاب شماست که کدوم رو دوست دارید بخونید. و من کتابِ مگان دیواینِ نشر کوله‌پشتی رو انتخاب کردم. چند کتاب خیلی‌خوب روانشناسی دیگه‌م گرفتم که در آینده ازش حرف می‌زنم. یادت باشه یاد بگیری با مطالعه، صبورانه گام‌های سخت زندگی رو برداری و اجازه ندی هیچ‌چیزی تو رو از حالِ خوب دور کنه. خیلی‌سخته به‌ویژه اگه تنها باشی و کسی همراهت نباشه اما محال هم نیست.
خوشحالم که پسرم وقتی بزرگ بشه کتاب‌هایی رو از کتابخونه‌م داره که بتونه در فراز و فرودِ سال‌های عمرش کمکش کنه تا با آگاهیِ درست گام برداره. امیدوارم یه روز این نوشته‌هام و عکس‌هام رو ببینه و گنجینه‌ای که براش می‌ذارم حتی در حد ذره‌ای، شمعی نورانی برای زندگی‌ش باشه.

تو یکی نِه ای هزاری تو چراغِ خود بیفروز
نوشته های تازه